سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که را نهال خوى و خلق به بار بود ، شاخ و بر او بسیار بود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :33
بازدید دیروز :2
کل بازدید :98609
تعداد کل یاداشته ها : 33
103/9/4
11:18 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
رضا صبور[33]
یا رَبْ زِ چه این دِلْ به چِنینْ حالْ فِکََندی این قِسمَتْ و تَقْدیرْ بِدینْ حالْ فِکَندی رسوای جهانم بنمودی و در آخر شور و شرر و نار بدین حال فکندی تا چشم گشودم به جهان ، جز تو ندیدم از دولت تو جز غم هجران نخریدم لبریز بشد دل ز غم عشق تو یا رب بشکست دلم ، از تو صدائی نشنیدم این دل نه سزاوار چنین جور و جفا بود پژمرده شد این دل که پر از مهر و صفا بود آخر چه کنم تا به وصالت برسانی دل را که لبالب ز تو امید وفا بــود یا رب نظری کن به من بــــال شکسته بگشای تو این در که به رویم شده بسته امید به لطف و کرم و مهر تو دارم خواهم به وصـــالت برسم با تن خسته تو برتر برترین و و رحمان و رحیمی بخشنده ترین بنــــده نوازی و کریمی یک جرعه ببخشای به لب تشنه وصلت از بــــاده عشقت که جوادی و عظیمی

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

یه آدم کر و لال چطوری به یه آدم کور بگه که بابات مرده؟ 


91/3/7::: 8:15 ع
نظر()
  
  

سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن.

زن فرانسوی گفت:

به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه … خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم. خودت یه فکری بکن من که دیگه نیستم یعنی بریدم!

روز بعد خبری نشد ، روز بعدش هم همینطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست کرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتی بیدار شدم رفته بود .

زن انگلیسی گفت:

من هم مثل فرانسوی همونا را گفتم و رفتم کنار.

روز اول و دوم خبری نشد ولی روز سوم دیدم شوهرم

لیست خرید و کاملا تهیه کرده بود ، خونه رو تمیز کرد و گفت کاری نداری عزیزم منو بوسید و رفت.

زن ایرانی گفت :

من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چیزی ندیدم

روز دوم هم چیزی ندیدم

روز سوم هم چیزی ندیدم

شکر خدا روز چهارم یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم


  
  

ازغضنفر می پرسن چه جوری بستنی کیم می خوری؟ می گه می ذارمش لای نون، سیخشو می کشم بیرون

از غضنفر می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان کردم….. پیاده خیلی راهه

غضنفر رفت تعلیم رانندگی رفیقش پرسید چطور بود ؟ گفت : خوب بود ولی مربیه خیلی مذهبی بود . هر طرف من می پیچیدم می گفت یا امام رضا یا ابوالفضل

غضنفر میره ماشینشو بیمه کنه، آقاهه بهش میگه ایشااله هیچوقت از بیمه‌تون استفاده نکنید، غضنفر هم میگه ایشااله تو هم از این پوله خیر نبینی

ترکه روزه می گیره 5 دقیقه مونده به اذان روزشو میشکنه می گن چرا اینکارو کردی ؟ می گه خواستم به خدا ثابت کنم که می تونم اما نمی گیرم

آخری نوبت اصفهانیه می شه ، میاد جلوی قبر کلی گریه زاری می کنه ، آخرش هم با بغض میگه : شرمنده ، من صبح وقت نشد برم بانک پول بگیرم . بعد یک چک سی‌هزارتومنی می‌نویسه می اندازه تو قبر ، بیست‌هزارتومن بقیشو برمیدارم

غضنفر بعد از عملیات داشته شهدا رو جمع و توی پلاستیک می کرده بین شهدا یه زخمی بوده که به زحمت میگه من زخمی هستم شهید نشدم غضنفر میگه بیا برو توی پلاستیک شهید شدی بدبخت داغی نمیفهمی

یه صندلی بوده که هرکس روش میشسته و دروغ میگفته بادکنک بالای سرش میترکیده اصفهانیه میشینه میگه مافکر میکنیم آدمای ولخرجی هستیم بادکنک میترکه رشتیه میشینه میگه ما فکر میکنیم که آدمای با غیرتی هستیم بادکنک میترکه غضنفر میشینه میگه ما فکر میکنیم… بادکنک میترکه


  
  

                     

 

 

          


87/8/4::: 5:1 ع
نظر()
  
  
   1   2   3      >