چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه باز زیر آوار غرورش همه وجودت له شده....
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی...
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری...
چقدر سخته گل آرزوهات و تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی ولی آروم زیر لب بگی .. گل من باغچه نو مبارک....
هر چند دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
باشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق ز شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
چشماتو از ترس نبند
گریه نکن بازم بخند
داداش کنارت میمونه
واست لالائی میخونه
قصه بخوای میگم برات
بخواب پیشه عروسکات
شبا درازه عمر کوتاه
همزبون هستیم ما دو تا
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
*****
گریه نکن ابرا سیاست
برات میگم مامان کجاست
مامان تو خونه خداست
دست ما از اونجا کوتاست
سر نخ بادکنکت
واسه مامان نامه میدیم
میگیم اذیت نداریم
مامان بیا که خوب شدیم
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
*****
بیا دو تا بال قشنگ
از کاغذ های رنگارنگ
برای هم درست کنیم
با هم دیگه پر بزنیم
بپرسیم از پرنده ها
مرغ سفید زاغ سیاه
خدا کجا خونه داره
مامانو بینیم دوباره
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو
برای دانلود این آهنگ زیبا و قشنگ اینجا کلیک کنید. حجم فایل 4.12 مگابایت.http://dl.sendmefile.com/get/08ad7373b6f1a51c6162b38e003a4778/Q/TRACK04.MP3
برای دانلود این آهنگ زیبا و قشنگ اینجا کلیک کنید. حجم فایل422 کیلوبایت.http://dl.sendmefile.com/get/3b2bdd5856ba0bac0ddafa275c247b64/Q/khahare+naze+kocholo.amr
الهی این سوز ما امروز درد آمیز است نه طاقت بسر بردن نه جای گریز است
این چه تیغ است که چنان تیز است
الهی درد میدانم و دارو نمیدانم الهی تو شفا ساز که از این معلولان شفائی نیاید
تو گشایشی ده که از این بندیان کاری نگشاید
به سامان آر که سخت بی سامانیم جمع دار که بس پریشانیم
دانائی ده که از راه نیافتیم بینائی ده که در چاه نیافتیم
نگاه دار تا پریشان نشویم به راه دار تا پشیمان نشویم
بیاموز تا راه از چاه بدانیم بر افروز تا در تاریکی نمانیم
همه را از مکر اهریمن نگاه دار همه را از فتنه نفس آگاه ساز
از نفس بدم رهائی ده یا رب از قید خودم رهائی ده یا رب
بیگانه ز آشنا و خویشم گردان یعنی به خود آشنائی ده یا رب
یا رب
یا رب ز شراب عشق سرمستم کن و از عشق خودت نیستم کن و هستم کن
و از هر چه بجز عشق تهی دستم کن یکباره به بند عشق پابستم کن
الهی الهی
آن که تو را دشمنی آموخت سوخت آنکه از جوهر حیاط شناخت لب دوخت
آنکه دم از بیگانگی زد آشنائی نیاموخت
دل جایگاه مهر است نه جای جوشش و کین
جان از دوستی جان گیرد و کینه از کین دوستی کلید درهای بسته است و مرهم دلهای شکسته
چه زیباست جهان اگر بینائی آموزیم و چه مهربانند جهانیان اگر دریچه دل پر از مهر را بگشائیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی ، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
الهی ، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر.
الهی ، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است ، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهی ، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.
الهی ، چون تو حاضری چه جویم ، و چون تو ناظری چه گویم.
الهی ،چگونه گویم نشناختمت که شناختمت ، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
الهی ، آن خوام که هیچ نخواهم.
الهی ، همه گویند خدا کو ، حسن گوید جز خدا کو.
الهی ، دندان دادی ، نان دادی : جان دادی ، جانان بده !
الهی ،اگر چه درویشم ، ولی دارا تر از من کیست ، که تو دارائی منی.
الهی ، همه از گناه توبه میکنند ، و حسن را از خودش توبه ده!
الهی ، هر چه بیشتر فکر میکنم دور تر میشوم.
الهی ، از کودکان چیزها آموختم ، لاجرم کودکی پیش گرفتم.
الهی ، کلمات و کلامت که این قدر شیرین و دلنشینند ، خودت چونی؟
الهی ، اگر گلم یا خارم از آن بوستان یارم.
الهی ، فرزانه تر از دیوانه تو کیست.
الهی ، شکرت که فهمیدم که نفهمیدم.
الهی ، خوشا آن دم که در تو گمم!
الهی ، دل به جمال مطلق داده ایم ، هر چه بادا باد.
الهی ، هر چه پیش آ مد خوش آمد ، که میهمان سفره توایم.
من گذر خواهم کرد روزی از شهر تماشایی خویش تکه ای از دل خود در دستم و به هر رهگذری خواهم گفت: ذره ای عشق کمی عاطفه قدری ایمان به من خسته ی تنها بدهید که تا شاید شب من صبح را دریابد و با ان خانه ای خواهم ساخت و در آن عشق همان ناب ترین واژه ی هستی را جای خواهم داد.
چندین سال پیش ، دختری نابینا زندگی میکرد که بخاطر نابینا بودن از خویش متنفر بود.
او از همه نفرت داشت الا نامزدش . روزی دختر به پسر گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ، آن روز روز ازدواجشان خواهد بود.تا اینکه سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاظر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند آنگاه بود که تونست همه چیزاز جمله نامزدش را ببیند.پسر شادمانه از دختر پرسید : آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده؟ دختر وقتی دید پسر نابینا است ، شوکه شد!
بنابراین در پاسخ گفت : متاسفم ، نمیتونم باهات ازدواج کنم آخه تو نابینائی.
( پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک میریخت ، سرش را پائین انداخت و از کنار تخت دور شد
یه روز ترکه میره .......برای دیدن بقیه جوک ها کلیک کن...